ماشینمو چند قدم پایین ترازسه راهی تقاطع با خیابان اصلی پارک کردم وقدم زنان از توی پیاده رو به طرف سه راهی آمدم ، نبش تقاطع ایستادم و به درخت لب جوی تکیه کردم . طبق عادت همیشه پای راستم راخم کرده وکف پاموبه درخت چسباندم ولی درخت اصلا” خم نشد . چشمهایم را ( بقیه در ادامه مطلب )
زری داشت گریه می کرد شاید از درد زیاد زایمان بود سرعت ماشینو بیشتر کردم چند لحظه بعد جلوی درب زایشگاه پرستارا اونو که هنوزگریان بود به داخل بخش زایمان بردند. ذهنم رفت به گذشته ها یاد اولین دفعه ای که زری رو گریان دیدم افتادم ( بقیه در ادامه مطلب ) |
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesآبان 1393فروردين 1392 مهر 1391 تير 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 Authorsپسر خالهLinks
persianman
LinkDump
حمل ماینر از چین به ایران |